بپاس خون شهیدانم
رای میدهم …آری
من به خانواده های شهدا مدیونم
آنانیکه برای حفظ حریم اسلام تلاش کردند
پروانه های در حال پرواز هر چی دورتر میشن کوچکتر میشن …
ما هم میتونیم با گذشتن از یه اتفاق تلخ اونهارو کوچک ترش کنیم …گاهی کینه ها از سر همین دلخوری های ریز بوجود میان …بیاین با گذشت زمان رهاشون کنیم و با دلی بدون کینه قرن رو به پایان برسونیم??
در کتاب «سید ابراهیم» از زبان همسر شهید «صدرزاده» میخوانیم: « از سوریه که آمد با هم به مشهد رفتیم. آنجا مرا با رزمندگان فاطمیون آشنا کرد و مقدمات سفر سوم خود را مهیا کرد. چون قرار بود با بچههای افغانستان اعزام شود، میبایست خودش را تبعه افغان جا بزند. هرچند که آنها میدانستند او ایرانی است، اما به هر حال قوانین خاص خود را داشتند. لهجهی افغانستانی را هم خیلی زود یاد گرفت. سومین بار با تیپ فاطمیون اعزام شد. در این مدت انواع دورهها و آموزشها را میدید.
مصطفی نام جهادی «سید ابراهیم» را برای خود برگزید که نام پدر بزرگ من بود. همه او را به همین نام میشناختند. بعد از مدت کوتاهی که در کنار بچههای فاطمیون جنگید به خاطر قابلیتهای بالایی که داشت از او خواستند تا فرماندهی یکی از گردانهای فاطمیون را به عهده بگیرد. او به شرط نامگذاری گردان توسط خودش، فرمانده گردان شد و به خاطر علاقه زیادش به گردان عمار و شهدای آن، نام زیبای عمار را برای گردان انتخاب کرد.
در همایشی هم که با جاماندگان گردان عمار در تهران داشت به آن ها قول داده بود که ما انتقام شهدای گردان عمار را میگیریم.
چرا که گردان عمار ادامه دهنده راه همان گردان و جنگ سوریه در امتدا جنگ ایران و ادامه انقلاب حضرت امام خمینی (ره) است. او معتقد بود افکار انقلاب اسلامی روز به روز در دل مردم سوریه رشد و نمو پیدا میکند و عشق به امام (ره) و آرمانهای او در بین مردم آنجا رواج پیدا میکند.»
#شهید_صدرزاده
#معرفی_کتاب
#سید_ابراهیم